متن کامل این مصاحبه در چند بخش ارائه میشود.
سوال: جناب رئیس جمهور، در آغاز برای فرصتی که در اختیار فصلنامه مطالعات سیاست خارجی تهران قرار دادهاید، قدردانی و تشکر میکنم. امیدوارم این مصاحبه در انعکاس ابعاد پنهان رویارویی در سوریه موثر بوده و به نخبگان ایراین کمک کند تا واقعتیهای جاری در کشورتان را درک کنند. اجازه بفرمایید با بیان مقدمهای اولین سوال خود را مطرح کنم. آنچه که در حافظه اینجانب از تاریخ معاصر به یاد مانده است، دو تن از روسای جمهور آمریکا مواضع خصمانه علیه سوریه داشتهاند. جورج بوش، سوریه را در محور شرارت تعریف کرد و اعلام نمود کشورهای جهان بر دو دستهاند. یا با ما همراهند یا علیه ما خواهند بود. وی سوریه را در ردیف دشمنان خود قرار داد. همچنین باراک اوباما، از آغاز بحران در سوریه همواره بر ضرورت تغییر نظام سیاسی و رئیس جمهور سوریه پافشاری کرده و به صراحت اعلام کرده و میکند که بشار اسد باید از قدرت کنارهگیری نماید. این اظهارات فقط در قالب یک حرف و موضعگیری تبلیغاتی نبوده بلکه یک رویکرد جامعه است. آنها تمامی گزینهها از جمله راهکارهای نظامی و همه توانمندیهای دیپلماتیک خود را در این راستا به کار گرفتند؛ مجموعهای به نام «دوستان سوریه» تشکیل دادند و علاوه بر آن یک جنگ روانی در خصوص استفاده از سلاحهای شیمیایی به راه انداختند و تمامی همپیمنانان خود را در منطقه برای سرنگونی نظام سوریه بسیج کند. با این حال سوریه با یک راهبرد مشخص در برابر تمامی تهدیدات ایستادگی کرده و راهبردی آمریکا را به چالش کشیده است. امروز اوباما کاخ سفید را ترک میکند در حالیکه به اهداف تعیین شده در سوریه دست نیافته است. لطفا در خصوص ابعاد و ویژگی راهبرد سوریه برای مقابله با تهدیدات خارجی توضیح دهید.
بشار اسد: در آغاز به شمار در سوریه خوش آمد میگویم و بسیار خوشحالم که اولین مسئول هستم که در شماره نخست فصلنامه شما مصاحبه مینمایم. امیدوارم بتوانم از طریق این مصاحبه برادران ایرانی خود، که در نبردهای متعدد از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در خط مقدم نبرد در کنار سوریه ایستادهاند را مخاطب قرار دهیم، همانطور که سوریه در برابر توطئه دشمنان در جنگ ظالمانهای که با تحریک صدام علیه ایران به راه انداختند، در کنار ایران ایستاد.
آنچه بدان اشاره کردید، کاملا صحیح است؛ اولا موضع آمریکا به ویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی مبتنی بر سلطه بر کشورهای جهان است. امروزه هدف آمریکا از دیگر شدن در جنگهای مختلف، تحکیم هژمونی خود از طریق نابودی تمامی کشورهایی است که در مخالفت با این رویکرد قرار دارند؛ به ویژه با ظهور نیروهایی جدید در عرصه جهانی و پیدایش موازنه جدید در جهان. این (ظهور بازیگران جدید و تغییر توازن در قدرت جهانی) چیزی است که آمریکا با آن مخالف است. طبیعی است که حمله به کشورهای مخالف این طرح، یکی از ابزارهای پروژه آمریکا است. این همان روشی است که از سال 2003 نسبت به پرونده هستهای ایران پیش گرفتند و امروز نیز در رابطه با سوریه جریان دارد.
جنابعالی به مسئله مهمی اشاره کردید. البته علاوه بر ابزار تروریسم، ابزارهای عملیات روانی و اقتصادی و ... (در تمامی زمینهها) وجود داشته است. لیکن ابزار مهمتری که در این زمینه به کار گرفته شد، ابزار رسانه است که تلاش داشته تمام مردم سوریه و چه بسار همه مردم منطقه را تحت پوشش قرار دهد. رسانه نه فقط مسئولین بلکه مردم را نیز مخاطب خود قرار داده و درصدد است فهم درک آنان را در یک مسیر یک تحلیل نادرست مدیریت کند. این چیزی است که ما در سوریه به طور گسترده با آن مواجه هستیم. تصویری که در آغاز این جنگ روانی و رسانهای ارائه دادهاند این بود که مشکل اصلی در سوریه، شخص رئیس جمهور است و در نتیجه اعلام کنند که رئیس جمهور یک فرد است و نمیتواند بیش از کشور اهمیت داشته باشد. که البته این حرف درست است. آنها همچنین تلاش میکنند که دولت سوریه را دومین مشکل قلمداد نموده و بر ضرورت تغییر نظام سیاسی پافشاری کنند. این در حالی است که آنها در رویکردهای رسانهای خود، از هدف اصلی خود، که از بین بردن کشور است، سخنی به میان نمیآورند نبرد اصلی آنان ضربه زدن به وطن، عقیده، هویت و رویکردهای تاریخی جامعه سوری، است. نبرد با دشمن، اولین چیزی که به ما یاری میرساند ایمان به خداست. اینکه به خدا (و به توانمندی و کمک آن) ایمان وجود داشته باشد، امری قطعی است ولی علاوه بر آن لازم است به ملت و توانمندیهای ملی نیز باور و اعتماد داشت. در سطح سیاسی، اولین چیزی که درک کردیم این بود که نبرد دروغین، پیرامون رئیس جمهور و دولت شکل گرفته است در حالی که نبرد حقیقی، بر ضد کشور شکل گرفته است در مقابله با رویکرد تبلیغاتی دشمن، توجهی به سرفصلهای مطرح شده ننموده و در آن غرق نشدیم میدانستیم که نبرد اصلی علیه کشور است؛ بنابراین بر انجام گفتگو در داخل سوریه تمرکز نمودیم تا آن عده از هموطنان که تصویر روشنی از رویارویی با دشمن نداشتند به حقیقت مسئله آگاه شوند.
سوال: مولفههای به کار گرفته شده در راهبرد سوریه برای هماوردی با دشمنان در این جبهه گسترده چیست؟
بشار اسد: اولین اصل در هر جنگی، آگاهی مردم است بنابراین گفتگوهای سوری - سوری را شروع کردیم. چون بر این باوریم که اگر آگاهی مردم سوریه افزایش یابد، حتما پیروز خواهیم بود. اگر آگاهی وجود نداشته باشد، قطعا و بلافاصله شکست خواهیم خورد بر این اساس 5 سال پایداری نمودهایم. بنابراین عامل اول در این پایداری، آگاهی مردم است و این آگاهی است که سایر عناصر را بارور میسازد. بر اساس همین آگاهیهاست که چرخهای اقتصادی کشور (که بخشی از صحنههای نبرد به شمار میرود) میچرخد و مشارکت صاحبنظران فرهیخته، در طرح نظر و مواضع درست علیرغم رویکرد تبلیغاتی 700 شبکه ماهوارهِایی که دائما علیه سوریه فعالیت میکنند به حرکت در آورده است.
مسئله دوم که در همین سطح از اهمیت میتوان از آن نام برد، آگاهی و درک عمیق مردمی است که پشتوانه ارتش عربی سوریه به حساب میآید. ارتش بدون برخورداری از پشتوانه آگاهی مردمی چگونه قادر به مبارزه با گروهای تروریستی خواهد بود؟ این اصلا امکانپذیر نیست. چه کسی ارتش را به لحاظ معنوی و تامین نیروی انسانی کمک خواهد نمود؟ اینها همان عناصر اساسی است که سوریه را پایدار نموده است. البته مسئله دیگری نیز وجود دارد و آن اتکاء به کشورهای دوست است که در پیشاپیش آنها ایران قرار دارد. ایران در پایداری سوریه نقش اساسی ایفا میکند و این برای همگان، شناخته شده است. در شرایط کنونی پرونده هستهای منشاء مشکلات جمهوری اسلامی ایران نیست، بلکه ایستادگی آن در کنار سوریه و دفاع از حق، زمینهساز چالشهای آن به شمار میرود. بر این اساس، آگاهی مردمی و در نتیجه حمایت از ارتش، ایفای نقش فعال در حوزه اقتصاد و حمایت کشورهای دوست، عناصری هستند که نقطه اتکاء ما در این پایداری به شمار میروند.
سوال: هنگامی که جنابعالی در خصوص روشنگری و آگاهی بخشیدن به مردم صحبت میکنید، لازم است در ابتدا مردم حاکمیت کشور را پذیرفته باشند. شاخصهای مقبولیت نظام در بین مردم چیست؟ و به چه دلیل مردم با وجود مشکلات فراوان و پیامدهای زیانبار از این جنگ پشتیبانی میکنند؟
بشار اسد: یکی از دلایل این هوشیاری و آگاهی، به تجربه تاریخی ما در این منطقه بر میگردد. منطقه ما و شما توطئه، اشغالگری و مقاومتهای فراوانی را تجربه کرده است. این تجربه تاریخی باعث افزایش آگاهی و درک مردمی در سوریه شده است. مردم بر اساس این ادراک، اشتباهات دستگاههای اجرای را از نارسایی که به دلیل شرایط بحرانی بر کشور تحمیل میشود، تشخیص میدهند. به طور طبیعی تقصیر وجود دارد. قبل از بحران وجود داشته و همچنان این نیز وجود دارد لیکن پیش از بحران، هیچ توجیهی برای این تقصیر وجود نداشته است در حالی که در وضعیت کنونی، توجیهاتی هر چند کوچک وجود دارد و ما نمیگوییم که توجیهات دقیق و کامل وجود دارد، بنابراین مردم با برخورداری از نهایت آگاهی، تقصیر مسئولین را از شرایطی که مرتبط با رویکردهای تروریستی یا فشارهای خارجی است تفکیک مینمایند.
اما درباره اینکه بخواهیم از شاخصهای رضایتمندی سخن بگوییم، در حال حاضر آمار دقیقی وجود ندارد چون نمیتوانیم در بعضی از مناطقی که صدها هزار از مردم سوریه در آنجا ساکنند، حضور یافته و با آنها ارتباط برقرار کنیم. علاوه بر آن عدای از مردم سوریه در خارج از کشور به سر میبرند و دسترسی به آنها وجود ندارد. پس نمیتوانیم آمارها و شاخصهای دقیقی ارائه کنیم. ولی یک شاخص مهم اینکه چنانچه رضایتمندی مردمی از دولت، به ویژه از رویکرد ملی و سیاسی آن وجود نداشت، حتما دولت پنج سال دوام نمیآورد و به سبب برخورداری از همین حمایت، پایداری نموده است. مردم سوریه چگونه حمایت خود از دولت را به منصه ظهور رسانده است؟ اولا، با پایداری اقتصادی، وقتی که در سوریه کنکاش میکنید، خواهید دید که هر کس در محل کار خود حضور یافته و صنعتگران و بازرگانان به فعالیت خود مشغولند؛ این خود نوعی از پایداری است. یک صاحبنظر و یا استاد دانشگاه به تدریس خود ادامه میدهد و بر مقابله با عقبماندگی و جهل اصرار میورزد؛ این یعنی پایداری.
اینجا یک موضوع مهمتر و شاخص عینیتری نیز وجود دارد. اینکه چگونه ملت سوریه، قانون اساسی و دولت را در صحنههای مختلف از طریق مشارکت در انتخابات پشتیبانی کرده است؟ درصد مشارکت مردم در انتخابات امسال مجلس و انتخابات ریاست جمهوری سال 2014، از زمان استقلال در تاریخ سوریه بیسابقه بوده است. چرا شهروندان سوری در این انتخابات شرکت نمودند؟ مشارکت در انتخابات ضرورتا به معنای همگامی مردم در عرصههای سیاسی با دولت نیست؛ لیکن میدانند از این رهگذر با تروریسم مبارزه میکنند و از حاکمیتی که آنها را نمایندگی مینماید دفاع میکنند، حتی اگر با این دولت به لحاظ سیاسی اختلاف داشته باشند. پس از پایان جنگ شاید نظر دیگری داشته باشند ولی در هنگام جنگ در کنار دولت ایستادهاند. این شاخص، تنها نشانه رضایتمندی است که به نظر من از آمارها بسیار قویتر و نشانهای عینی است. ما فرمی را برای شهروندان ارسال نکردیم. آنان خودشان در انتخابات شرکت نمودند.
آمارها بر مشارکت وسیع و فراگیر دلالت دارد. بخشی از رایدهندگان، پناهندگان سوری در خارج بودند. کسی آنان را به شرکت در انتخابات تشویق نکرد بلکه آنها به صورت خودجوش شرکت کرده و با درصد بالایی در برخی کشورها بویژه در لبنان به پای صندوقهای اخذ رای رفتند. که یکی از مهمترین شاخصهاست. اما مردم برای چه این کار را انجام دادند؟ من بر این باورم که امروز پس از گذشت بیش از پنج سال از بحران، یک نوع آگاهی عمومی در سوریه حاکم است. همه میدانند که یک توطئه طراحی شده از خارج با هدف ضربه زدن به کشور وجود دارد. دستاورد این توطئه در نهایت به نفع تروریستها است که هیچگونه ارتباطی با اصلاحات یا چیزی از این قبیل در کشور ندارد.
سوال: هنگامی که درباره نقش و آگاهی مردم سوریه صحبت میشود، این بیانگر تفاوت وضعیت سوریه با آنچه به عنوان مثال در مصر و تونس رخ داده است میباشد. به نظر جنابعالی این تفاوتها چیست و نشانههای آن کدام است؟
بشار اسد: ملتهای منطقه به لحاظ فرهنگی و اجتماعی شبیه یکدیگر هستند و این امری بدیهی است چه بسا در شرایط عادی، شاید مطالبات مردم یکسان باشد ولی تفاوت بنیادین در آن است که رژیمهای حاکم بر تونس و مصر دارای روابط خوب با غرب بودند و غرب از آنها رضایت کامل داشت و بلکه از آنان حمایت نیز مینمود اما رابطه دولت سوریه با غرب، حتی پیش از بحران، متفاوت از رابطه این دو کشور با غرب بود حتی در بهترین شرایط، زمانی که رابطه بین سوریه و غرب مثبت و (نه عالی) قلمداد میشد، در حقیقت این روابط فقط به ظاهر خوب بود. غرب تلاش داشت با بهرهگیری از روابط مثبت با سوریه به اهداف خود دست یابد. در حقیقت غرب هیچ وقت از سوریه راضی نبود و در بهترین شرایط همواره تحریمهای اقتصادی و تکنولوژیک علیه سوریه ادامه داشت. قبل از شروع بحران آنها اصرار داشتند که کشور در مخالفت با جبهه مقاومت و ایران نقشهایی ایفا کند ولی وقتی که نپذیرفتیم.
سوال: به طور مشخص درخواستها آنان چه بود؟
بشار اسد: درخواست اساسی آنان دوری جستن از محور مقاومت و خودداری از حمایت مردم فلسطین بود. آنها اصرار داشتند در چارچوب طرح سازش که هدف از آن نادیده انگاشتن حقوق ملت خود و مردم فلسطین است، گام برداریم.
سوال: آیا با این توصیف، میتوان ادعا نمود که مواضع آمریکا بر ضد سوریه به رویکردهای سیاست خارجی سوریه مربوط است و ارتباطی با نارساییهای داخلی سوریه نداشته است؟ در حالی که ائتلاف غرب مدعی استیفای حقوق سیاسی و مدنی مردم سوریه است.
بشار اسد: هرگز اینگونه نیست؛ اگر مشکل آنها مسائل داخلی و حقوق ملتها بود، چرا مثلا بر ضد سعودی موجآفرینی نمیکنند؟ آنان بر ضد سوریه دست به اقدامات تحریکآمیز زدند. ما در هیچ زمینهای اعم از سابقه تمدنی، فضای سیاسی و برخورداری از دموکراسی با عربستان قابل مقایسه نیستیم. در حالیکه ایران از مهمترین کشورهای در خاورمیانه در زمینه برخورداری از آزادی و دموکراسی است چرا آمریکا در برابر آن مواضع خصمانه دارد و بقیه کشورها را رها نموده است. این یک مسئله سیاسی است تفاوت میان ما و این کشورها، در آن است که حکومتهای مصر و تونس باید تغییر میکردند تا نظامهایی بر سر کار بیایند که در عین حال که همچنان مورد رضایت غرب هستند، ملت نیز از آنان راضی باشند. اما در سوریه خواستههای غرب متفاوت است. میخواهند این حکومت برود و حکمتی دستنشانده سر کار بیاید تا سوریه را مانند لقمه چربی تقدیم غرب نماید مبنا تفاوت دارد. برای همین آنها از تروریستها حمایت کردند، در حالیکه در سایر کشورها از جریانهای تروریستی حمایت نکردند و به دلیل آنکه رویکرد این کشورها مورد رضایت غرب است در کنار آنها ایستادند. در آخرین مرحله (به ویژه در فاصله سالهای 2008 تا 2011) مطالبه آنها از سوریه (که از طریق سارکوزی، رئیس جمهور وقت فرانسه، که از طرف جورج بوش ماموریت داشت مطرح شد) این بود که رهبری ایران را جهت موافقت با طرح غرب متقاعد سازد تا ایران تمامی ذخایر اورانیوم غنیسازی شده خود را بدون هیچ گونه ضمانتی تحویل غربیها بدهد این درخواست آنان بود که ما درخواست آنان را رد کردیم چرا که مطالبهای غیرمنطقی است. آیا کشوری وجود دارد که بدون تضمین این درخواست را بپذیرد؟ ما میدانیم و شما هم به خوبی واقفید که غرب اورانیوم غنیسازی شده را خواهد برد و هیچگاه به ایران پس نخواهد داد این یک ماموریت اساسی بود که در فاصله سالهای 2008 تا 2011 مطرح میکردند در مراحل قبلی نیز درخواستهایی مطرح میکردند برای مثال در سال 2002 از ما خواستند با طرح اولیه ملک فهد موافقت نماییم. زمانی که وی صلح در برابر عادیسازی روابط را بدون هیچ مابه ازایی مطرح کرد. اما به طور مشخص قبل از شروع بحران، مشکل اساسی غرب، ایران بود و اساس از سوریه خواسته شده بود به عنوان نزدیکترین کشور به ایران رهبران آن را به موافقت با مطالبات غرب متقاعد سازد.
سوال: آیا میتوانیم بگوییم چالشهایی که امروز سوریه با آن مواجه است بهای مواضع این کشور در برابر غرب و آمریکاست؟
بشار اسد: البته، همین طور است چرا که امروز آمریکا در حال عقبگرد است؛ واقعگرایی آمریکا دست کم از زمان بحران اقتصادی در سال 2008 در حال کاهش است، در حالیکه به جای آن بلوکهای جدیدی در حال اوجگیری و پیشرفت هستند و این سرآغاز موازنه قوای جدید است؛ لذا اگر آمریکا بخواهد موازنه جدید را بر هم زند، چارهای ندارد جز اینکه به کشورهای مستقلی مانند ایران، سوریه، کره شمالی و هر کشور دیگر که به آمریکا نه بگوید، ضربه وارد کند. ملاحظه کنید، آنچه در برزیل و ونزوئلا در چارچوب بازگرداندن سلطه آمریکا بر این کشورها است آنچه که در سرویه جریان دارد، تلاشی برای حفظ باقیمانده هژمونی و سلطه آمریکا و غرب بر جهان.
سوال: اما آمریکا در تمامی پروندههای منطقهای در عراق، افغانستان، سوریه و یمن شکست خورد. آنها چگونه قادرند شکستهای خود را جبران و افقهای آینده را ترسیم نمایند؟
بشار اسد: آمریکا در سال 1982 در لبنان و قبل از آن هم در ویتنام شکست خورد و در همه جا شکست خواهند خورد. از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون ایالات متحده آمریکا فقط در چالشآفرینی و تخریب کشورها و نه چیزی بیشتر از آن موفق بوده است. عراق را نابود کردند، بعد از آن چه شد؟ طایفهگرایی را چه کسی پدید آورد؟ چه کسی داعش و جبهه النصره را به وجود آورد؟ حقیقت این است که آمریکاییها در افغانستان شکست خوردند در جاهای دیگر نیز شکست خواهند خورد. مشکل این است که ما با دولتی که از سیاست عقلانی برخوردار باشد مواجه نیستیم! دولت آمریکا سیاستهای خود را تنها بر اساس منافع انتخاباتی بنا نهاده است. دولتی است که در مقابل فشار لابیهای آمریکایی مانند، لابی سلاح و لابی نفت تسلیم میشود. اگر منافع این لابیها در آتشافروزی، جنگ و کشتار میلیونها انسان در خاورمیانه باشد، آمریکاییها هیچ مشکلی با آن ندارند مهم این است که منافع این کشورهای محدود تامین شود. این واقعیت دولت آمریکا است. بنابراین نمیتوانیم سیاستهای آمریکا را بر مبنای عقلانیت تجزیه و تحلیل نماییم، آنها خسارت میبینند و باز هم گرفتار همان دام قبلی میشوند. اوباما (در ابتدای دوره ریاست جمهوری) گفت: وارد هیچ جنگی نخواهیم شد. اما در دوره ریاست جمهوریاش چه کار کرد؟! وارد تمامی جنگها شد البته باظاهری متفاوت. مستقیما هیچ سرباز آمریکایی را به جنگ نفرستاد اما از همه جنگها پشتیبانی نمود، موشک ارسال کرد، سیاستهای غرب را زیر چتر خود آورد و به اروپاییها برای جنگ ماموریت دارد. واقعیت این است که رویکرد همه دولتها آمریکا یکسان بوده و در آینده نزدیک نیز این سیاستها تغییر نخواهد کرد تا هنگامی که موازنه واقعی در جهان حاکم شود. این باور من است.
سوال: به نظر شما منشاء شکستهای آمریکا در معادلات منطقه، آیا به ضعف و چالش راهبردی آنها بر میگردد یا ناشی از عملکرد عملیاتی و عوامل میدانی است؟
بشار اسد: اولا مشکل آمریکا در نظام سیاسی آن است. باید دید این نظام سیاسی آیا به بهترین انسانها خصوصا صاحبان عقل و درایت، اجازه دستیابی به جایگاه رهبری را میدهد یا به عناصر فرصتطلب؟ چنانچه روسای پیشین آمریکا دست کم از سی سال قبل و زمان زمامداری رونالد ریگان (نمیخواهم از دوران قبلتر صحبت کنم) توجه کنیم، آیا در میان آنها کسی وجود دارد که بتوانیم وی را به عنوان یک دولتمرد واقعی بشناسیم؟ خیر، بنابراین میتوان این مسئله را یکی از ابعاد چالش آمریکا دانست. بعد دیگر آن نیز چیزی است که پیشتر به آن اشاره کردم و آن نقش لابیهای در مدیریت انتخابات آمریکا است. بنابراین هر رئیس جمهوری قبل از این که منافع ملی را در نظر بگیرد به منافع انتخاباتی خود میاندیشد. از این رو وارد ماجراجوییهایی میشوند که نتیجه آن به ضرر منافع آمریکاست. از این رو اگر درباره رویکردهای ایالات متحده دست کم در چهار دهه گذشته سوال شود که آیا این رویکردها در جهت منافع آمریکا تعقیب شده است: به باور من پاسخ بدیهیها منفی خواهد بود. بلکه این رویکردها برضد منافع ایالات متحده آمریکا بوده است. بر همین اساس میگویم نظام سیاسی و نقشآفرینی لابیها در آمریکا باعث شکستهای پیاپی این کشور شده است.
البته رسانهها و موسسات رسانهای جزئی از ساختار سیاسی آمریکا و لابیها هستند. این صحنههای شکست بدون آنکه آمریکا از گذشته عبرت بگیرد، تکرار میشوند. چالش آمریکا برای ایجاد تغییر مسائل میدانی نیست. آنها میتوانند تغییرات مورد نظر را با روشهای خردمندانهتر وهوشمندانهتر محقق سازند. چه بسا با روشهای فرهنگی، واقعگرایی و فعالیت سیاسی صادقانه، امکان انجام تغییرات فراهمتر از روشهای نظامی باشد. البته اگر این تغییرات با استفاده از روشهای سیاسی به سرانجام رسد، کارخانههای اسلحهسازی از کار باز خواهد ماند. فعالیت کارخانههای اسلحهسازی به اندازه جنگهایی است که به آن دامن زده میشود.
سوال: سوریه جایگاه ویژهای در تاریخ و جغرافیا دارد. باید جنگ در سوریه را با سایر جنگها (مثلا جنگی که در لیبی جریان دارد) متفاوت دانست. زیرا تحولات سوریه ظرفیتهای جهانی را به دو بخش تقسیم کرده است. امروز روسیه با برخورداری از حق وتو در سازمان ملل و حمایت نظامی از سوریه، جبهه جدیدی در برابر آمریکا ایجاد کرده است. قدرتهای جهانی یا در جنگ جاری در سوریه مشارکت داشته یا آن را به دقت زیر نظر دارند. به نظر جنابعالی پیچیدگی و اهمیت سوریه در چیست که نگاهها را به خود معطوف کرده و باعث شده تا قدرتهای جهانی منافع خود را در این کشور جستجو کنند؟
بشار اسد: این حرف درستی است؛ علیرغم این که سوریه حتی در مقایسه با سایر کشورهای عربی، کشوری کوچک به شمار میرود و از جمله کشورهای بزرگ و ثروتمند از لحاظ اقتصادی به حساب نمیآید، با این حال، به دلایل تارخی، سیاسی و اجتماعی این نقش مهم را ایفا نموده است. همان طور که میدانید، سوریه کشوری برخوردار از تمدنی ریشهدار است. کشورها بر اساس گذشته تاریخی خود امکان نقشآفرینی در حال و آینده را خواهند داشت. این نقش تاریخی از هر چیز دیگر نیرومندتر است و این وضعیت زمینه اثرگذاری اجتماعی، اقتصدی و سیاسی بر کشورهای پیرامونی است به ویژه اینکه سوریه شبیه نقطه تماس گسلهای زلزله در جهان عرب به شمار میآید. سوریه بیش از هر کشور دیگر عربی، از نوع فرقهای دینی و مذهبی برخوردار است که از قرون گذشته تاکنون به صورت مسالمتآمیز در کنار یکدیگر زندگی میکند. بنابراین بروز هرگونه خللی در این گسلها زمین لرزهای پدید خواهد آورد که نتایج و بازتابها و پس لرزههای آن به سایر کشورهای منطقه سرایت خواهد نمود. این یک بعد قضیه است، بعد دیگر آن این است که سوریه در بیش از چهار یا پنج دهه گذشته با موضعگیریهای مستقل خود، متمایز از سیار کشورهای نقشآفرینی نموده است در حالیکه اکثر کشورهای عربی با سیاستهای غرب همراه شده و در برابر آنان تسلیم هستد. برخی از این کشورهای به خداوند سبحان و غرب اعتقاد دارند و برخی دیگر از آنها، تنها به وجود غرب به عنوان حاکم و آمر و ناهی مطلق و چه بسار «خالق هستی» باور دارند.
از زمانی که سوریه با رویکردهای اسقتلالطلبانه خود تمایز از سایر کشورها رعبی بروز و ظهور یافته است، هر تغییری در وضعیت سوریه، اعم از سیاسی یا اجتماعی، بر وضعیت تمام کشورهای منطقه اثر خواهد گذاشت. از سوی دیگر، همانطور که گفتیم، هدف ایالات متحده آمریکا تغییر حکومت در سوریه به منظور سرکار آوردن دولتی دست نشانده است. موفقیت در این کار به آنها فرصت اجرای پروژههایی مشابه در سایر کشورها را خواهند داد. بر این اساس، کشورهای که برای حفظ استقلال خود در جهان تلاش میکنند، به خوبی میفهمند که تغییر در سوریه بر وضعیت آنان نیز تاثیر خواهد گداشت. این تاثیر منحصر به کشورهای عربی نخواهد بود بلکه به سایر کشورهای جهان نیز سرایت خواهد کرد؛ همانگونه که عقبنشینی ایران در برابر اراده غربیها در پرونده هستهای موجب هزینهمند شدن سایر کشورهای میگردید. ما در منطقهای زندگی میکنیم که از یکدیگر تاثیر میپذیریم. ایران کشوری مهم است هر آنچه برای شما اتفاق بیفتد بر روی ما تاثیر خواهد گذاشت و بالعکس این تاثیر و تاثر متقابل است که موجب تقسیم جهان به دو بخش شده است. چیزی که امروز در سوریه در حال وقوع است بر نقشه سیاسی جهان اثرگذار خواهد بد.
سوال: گروهای افراطی و نیروهای تکفیری با بهرهگیری از وضعیت جاری در صدد مقابله با جهبه مقاومت و سوریه هستند. در این شرایط حتی کشورهای اروپایی بر این امر واقفند که نظام سوریه به رهبری دکتر بشار اسد مهمترین نقش را در برابر گروهای تکفیری ایفا میکند. در حقیقت امروز ارتش سوریه مهمترین مولفه بازدارنده در برابر گروهای تروریستی به شمار میرود. به نظر شما پیروزی یا شکست هر یک از دو طرف در این کارزار چه پیامدهایی بر وضعیت داخلی سوریه، منطقه و جهان برجای خواهد گذاشت؟
بشار اسد: این سوال بسیار مهمی است و یکی از دلایل استمرار جنگ نیز به شمار میرود. اولا از لحاظ سوریه که برای ما مهم است در هر جنگی پیروزی نظامی باعث برتری و افزایش قدرت در سایر زمینهها خواهد شد. این برتری در درجه اول، برتری سیاسی نیست بلکه به ارتقاء وضعیت در ابعاد اجتماعی و ملی نیز خواهد انجامید. این همان چیزی است که غرب از آن هراس فراوانی دارد. آنان این موضوع را میدانند و بر زبان نیز جاری میکنند که اگر سوریه پیروز شود، نیرومندتر از گذشته خواهد بود و این یک مشکل جدی برای غرب به شمار میشود از سوی دیگر چنانچه در خصوص محور مقاومت (که سوریه و ایران یکی از جناحهای اساسی آن را تشکیل میدهند) صحبت کنیم یک مسئله مهم وجود دارد برخی مقاومت را تنها در برابر اسرائیل میدانند در حالیکه مقاومت یک مفهوم جامع است ما برای محافظت از حاکمیت خود مقاومت میکنیم و برای حفاظت از مردم خود و کشور و منافع خویش، مقاومت مینماییم. به نظر من مهمترین چیزی که در این محور وجود دارد، محور استقلال است. چنانچه سوریه پیروز شود، اندیشه استقلالطلبی در میان کشورها بیشتر رواج پیدا خواهد کرد و خواهند دانست که اراده غرب اراده خدا نیست و میتوان این اراده را هر چند به بهای سنگین شکست داد. در این صورت رویکرد اسقتلالطلبانه رواج یافته و در سطح جهان نیرومندتر خواهد شد و در نتیجه فرصت بیشتری برای اجرای قطعنامهها و منشور سازمان ملل متحد فراهم میآید پایبندی به قوانین بینالمللی و حقوق بشر و اصول انساندوستانه، امکانپذیر خواهد شد در این شرایط قاعده مشهور که «قوی، ضعیف را میبلعد» منسوخ میگردد. این برخی از تاثیرات بسیار مهمی است که پیروزی سوریه در سطح خارج برجای خواهد گذاشت. البته در سطح منطقه نیز دستاوردهایی خواهد داشت. زمانی که کدخدا ضعیف میشود دستنشاندگان آن در منطقه و نقش منفی آنها نیز ضعیف خواهد شد و منطقه از استقلال بیشتری برخوردار میشود. پیروزی سوریه یک دستاورد مثبت دیگر هم دارد. هم اکنون سوریه به مرکز اصلی مبارزه با تروریسم در جهان تبدیل شده است و اکثریت تروریستها به سوریه میآیند. ضربه زدن به تروریستها تمامی ملتها را در برابر رفتار سوء آنان حمایت میکنند نه فقط ملتهای منطقه بلکه مردم در کل جهان از فواید مبارزه با تروریسم بهرهمند خواهند شد. بنابراین اعتقاد دارم پیروزی ما در مبارزه با تروریسم (چنانچه بتوانیم پیروز شویم)، تاثیرات فراوانی به دنبال خواهد داشت و در صورتی که سوریه در این معرکه متحمل شکست شود. تمام نتایج آن معکوس خواهد بود. سلطه و هیمنه غرب به صورت کامل در منطقه گسترده میشود و هیچ کشوری نمیتواند در برابر آمریکا دعای حق کند و در این صورت همگان برده خواهند بود.
سوال: جناب رئیس جمهور بسیار شنیده میشود که جنگ جاری در منطقه و سوریه یک جنک طایفهای است، آیا با این سخن موافق هستید؟ آیا اعتقاد دارید این جنگ یک جنگ طایفهای است؟
بشار اسد: این سخن با واقتیها کاملا منافات دارد زیرا اگر این جنگ یک جنگ طایفهای بود میبایست از زمان ظهور طوایف در چهارده قرن پیش آغاز میشد و نه امروز. جنگ طایفهای در منطقه ما در چه زمانی پدید آمد؟ این تقابل همزمان با پیروزی انقلاب ایران بوجود آمد. جریان وهابیت که از سوی عربستان سعودی مدیریت میشود پس از پیروزی انقلاب ایران ماموریت داشت با آن مقابله کند. انقلابی که کانون توجه و آرمانهای انقلابی مردم منطقه حساب میآید.
کشورهای غربی بویژه ایالات متحده آمریکا از توجه ملتها به انقلاب ایران و الگوگیری ار آن احساس هراس نمودند. لذا به عربستان سعودی دستور دادند در چارچوب رقابتهای مذهبی و فرقهای گام بردارد. در این هنگام ناگهان ایران شیعه شد! سوالی که در اینجا مطرح است این است که ایران قبل از انقلاب چه بوده است؟ شاه چه بود؟ آیا شیعه نبودند؟ چرا این حرکتها ناگهان شکل گرفت؟ بنابراین موضوع تقابل مذهبی کاملا با پیروزی انقلاب ایران ارتباط دارد در همین چارچوب بدان دامن زدند و به عنوان یک ابراز در کنار ابزارهای دیگر در سوریه بکار گرفته شد. امروزه اگر این ادعا درست بود، تنشها در سوریه برای ایجاد یک نبرد فرقهای کافی بود. واقعیت امر این است که آنچه که در حال اتفاق است مغایر با این ادعا است که امروز وضعیت همگرایی میان طوایف است. امروز وضعیت همگرایی میان طوایف در سوریه بهتر از آنچه که قبل از بحران و نه تنها در آغاز بحران، وجود داشت میباشد. این بحران هوشیاری و آگاهی بیشتری را بوجود آورده است. اگر چالش کنونی واقعا طایفی بود وضعیت به حالت انجفار میرسید و مرزبندهای میان طرفین در گیری (چنانچه با این زبان در سوریه صحبت کنیم) جنبه طایفهای پیدا میکرد در اینصورت دولت را در یک سو و تروریستها را در سوی دیگر نمیدیدیم. چیزی که مشاهده میشد جنگ میان طوایف و قومیتها بود. در وضعیت کنونی کاملا پیداست که این مسئله اتفاق نیفتاده. بنابراین واقعیت مشکل فعلی نبرد فرقهای نیست، البته اختلاف عقیدتی وجود دراد اگر اختلاف وجود نداشت فرقههای مختلف شکل نمیگرفتند. اختلاف امری طبیعی است و این طبیعت جهان و طبیعت بشریت است و مشکل به حساب نمیآید. زیرا این یک اندیشه است و مذاهب فکری متنوع است. چیزی که از آن به عنوان چالش طایفهای یاد میکنید در حقیقت یک مشکل سیاسی است که با عنوان و نام فرقهای بدان دامن میزنند.
ادامه دارد...